کد مطلب:140507 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:111

در شرح برخی از احوالات اهل بیت اطهار در ورود به کوفه خراب
چون اولاد رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم و ذراری فاطمه زهراء سلام الله علیها را با چشم پرآب و جگرهای خون شده وارد كوفه خراب كردند از هجوم تماشائیان راه عبور مسدود شده بود، قریب بیست سر بالای نیزه بود و شصت و چهار زن بر شتران و بعضی بر قاطر و برخی در محمل های بی روپوش كه عرب او را اقتاب می خواند سوار بودند، در بغل هر خانمی دختر بچه ای سر و پای برهنه با چشمی اشكبار قرار داشت، كوفیان از مرد و زن، كوچك و بزرگ به تماشای ایشان ایستاده بودند، بعضی خندان و برخی گریان به نظر می آمدند.

از جدیله اسدی نقل شده كه می گفت:

سال شصت و یك هجری در كوفه بودم كه لشگر ابن زیاد از كربلا برگشته بودند و اسیران آل احمد مختار را وارد بازار كوفه كردند زنان چندی را دیدم كه گریبان ها دریده سینه و صورت ها خراشیده و متصل لطمه بر صورت می زدند و اشگ می ریختند، من از پیرمردی احوال پرسی آن اسیران دل شكسته را كردم.

پیرمرد در جواب گفت: آیا نمی بینی سر پسر پیغمبر صلی الله علیه و آله را كه بر بالای نیزه است...


در همین اثنا كه شیخ برای من قضیه را بیان می كرد زنی را دیدم مانند طلای بی غش بر كوهان شتر لنگ و لاغری نشسته كه آن شتر نه جهاز داشت و نه آن مخدره دارای حجاب بود، پرسیدم:

ای شیخ این بانوی مجلله كیست؟

گفت:ام كلثوم دختر علی بن ابیطالب علیه السلام است.

پشت سر ام كلثوم جوانی علیل و بیمار را دیدم كه بر كوهان شتر لاغری قرار گرفته اما با سر برهنه و خون از ساق پای آن علیل سیلان داشت، پرسیدم: این جوان بیمار كیست؟

گفت: علی بن الحسین علیهماالسلام است.

از دیدن آن بزرگوار گریه راه گلوی مرا گرفت، دیگر قوت حرف زدن نداشتم اما می دیدم كه زن های كوفه بر بالای پشت بام به تماشا برآمده بودند به این اطفال خردسال كه در بغل زنان بودند نان و خرما می دادند ام كلثوم می فرمود: حرج علی من یتصدق علینا اهل البیت فان الصدقة علینا حرام ای زنها این دلسوزی نیست كه می كنید، بگذارید اطفال ما از گرسنگی بمیرند صدقه برای ما اهل بیت حرام است سپس دست می آورد و نان و خرما را از دست اطفال می گرفت.

از این حالت ام كلثوم صدای گریه از مرد و زن بلند شد و برخی كه شناختند ایشان اولاد پیغمبر صلی الله علیه و آله بوده و آن سر، سر فرزند زهراء است گریبان دریدند ضجه و ناله برآوردند: واابن بنت نبی الله واحسناه واحسیناه.

در میان بانوان محترمه، خانمی را دیدم سربرهنه، مو پریشان كه دو طرف صورت خود را به مو پوشیده بود، علاوه دو دست خود را به صورت نهاده بود، آنقدر ساتر نداشت كه صورت خود را از نامحرمان بپوشاند.

پرسیدم این مخدره كیست؟

گفت: این سكینه خاتون دختر امام حسین علیه السلام است.


بعد دیدم سه دختر صغیره بر یك شتر ردیف نشسته اند و هر سه مثل ماه تابان اما برهنه و عریان و گیسوهایشان روی دوششان پریشان پرسیدم: ایشان كیستند؟

گفت: یكی رقیه خاتون و دیگری صفیه خاتون و آن سومی فاطمه صغری است.

از دیدن حالت آن دختران آن قدر به سر و صورت خود زدم كه چشمان من از نور افتاد.

به همین نحو مخدرات دیگر پشت سر هم آمدند و گذشتند تا آنكه مخدره مجلله ای را دیدم كه با چشمان گریان صیحه می زد و می فرمود: اما یغضون ابصاركم عن حرم رسول الله آیا از تماشای حرم رسول خدا چشم نمی بندید؟

دیدم صدای خلق به ناله بلند شد، پرسیدم: این مخدره كیست؟

گفت هذه زینب بنت علی علیه السلام.

بعد دیدم كه آن مخدره فرمود: ای اهل كوفه مردان شما مردان ما را كشتند اكنون زنان شما بر ما گریه می كنند پس مردان ما را كه كشت؟!

مردم كوفه از سخنان آن مخدره چنان به گریه افتادند كه شورش در شهر افتاد، چشم خود را از نگاه پوشیدند و پشت دست به دندان گزیدند.